یادگیری زبان در دنیای اسطوره کودکی

یادگیری زبان در دنیای اسطوره کودکی

مدتی پیش فیل کوچولو در موسسه دنیای اسطوره کودکی به دنیا آمد و کم کم بزرگ شد.

فیل کوچولو زبان فیلی را خوب یاد گرفته است و با وجود سن کمی که دارد به خوبی با ماما و بابا و دوستانش صحبت می کند. شب بابا فیل تازه به خانه رسیده بود که به ماما فیل گفت: راستی شنیدی که تعدادی از فیل های قاره ی دور به جنگل ما آمده اند.

ماما فیل گفت: واه چرا؟

بابا فیل: مثل اینکه جنگلشون آتیش گرفته و سوخته

ماما فیل خیلی ناراحت شد و گفت: جابه جایی خونه همیشه خیلی سخته … تا چه زمانی اینجا می مونن؟

بابا فیل جواب داد: لابد تا درخت های جدید دوباره توی قاره ی دور سبز بشن و جنگلشون مثل اول بشه … فکر کنم چند سالی رو باید اینجا بمونن

ماما فیل با همان ناراحتی گفت: تا یه جنگل به وجود بیاد ده ها سال طول میکشه

اما فیل کوچولو جور دیگری فکر می کرد. او نه تنها ناراحت نبود بلکه ذوق هم می کرد. فیل کوچولو با همان زبان کودکانه ی فیلی اش پرید بغل بابا فیل و گفت: آخ جون دوستای فیلی تازه

بابا فیل جواب داد: امیدوارم دوستای خوبی باشن ولی یه مشکلی وجود داره

فیل کوچولو: چه مشکلی؟

بابا فیل: اونا زبون ما رو بلد نیستن و ما هم کمی زبون اونها رو بلد هستیم.

فیل کوچولو: پس چی کار کنیم؟ چه جوری با دوستای جدید فیلی دوست بشم؟

ماما فیل که خودش معلم مدرسه ی بچه فیل ها بود فکری کرد و گفت: کلاس زبان … آره …. خودشه باید برای بچه ها و حتی بزرگترها کلاس زبان فیلی بگذاریم.

بابا فیل که از فکر ماما فیل خوش اش آمده بود گفت: فکر خوبیه

ماما فیل ادامه داد: فردا با مدیر مدرسه صحبت می کنم.

و اینجوری شد که فیل های جنگل سرسبز و مهمان های جدید شروع به یادگیری زبان کردند. کمی بعد بچه فیل ها به خوبی با هم ارتباط برقرار می کردند و دوستی های جدیدی بین آنها به وجود آمد. ماما فیل کاملا متوجه رشد فیل کوچولو بود و به خوبی می دید که فیل کوچولو خیلی بهتر از قبل می تواند مشکلات و چالش هایش را هنگام بازی با دوست هایش حل کند.

Language learning in the mythical world of childhood

The little elephant has learned the elephant language well and despite his young age, he speaks well with his mother, father and friends. Dady elephant had just arrived home that night when he said to Mamy elephant: “Did you hear that a number of elephants from a distant continent

“?have come to our forest

Mamy elephant said:Wow,why?

Daddy elephant: It’s like their forest is on fire.

Mamy elephant was very upset and said: It is always very difficult to move home… How long will they stay here?

Daddy elephant answered: I think they will have to stay here for a few years until the new trees are green again in the distant continent and the forest is like before.

Mamy elephant said with the same sadness: It takes tens of years to create a forest.

But the little elephant thought differently. He was not only not sad, but also delighted. The little elephant, with the childish language of his elephant, jumped into the arms of daddy elephant and said: Oh, I will find new elephant friends.

Daddy elephant answered: I hope they are good friends, but there is a problem

Little Elephant: What’s wrong?

Daddy elephant: They don’t know our language and we know a little bit of their language.

Little Elephant: So, what should we do? How do I make friends with new elephant friends?

Mamy elephant, who was a teacher of baby elephants’ school, thought about it and said: language class… yes… we should have an elephant language class for children and even adults.

Daddy elephant, who liked Mamy elephant’s idea, said: It’s a good idea

Mamy elephant continued: I will talk to the principal tomorrow.

And so it happened that the elephants of the green forest and the new guests began to learn the language. A little later, the baby elephants were communicating well and new friendships were born between them. Mamy elephant was fully aware of the growth of the little elephant and could see that the little elephant could solve his problems and challenges much better than before when playing with his friends.